به جان چشمات

ساخت وبلاگ

به جان چشمات

چند ماه پیش برای چندمین بار به جناب همسر گفتم این کارو انجام دادی؟ واقعا خیلی اذیتم میکرد نمی‌تونستم نادیده بگیرم گفت به جان چشمات نه حتی فک کنم جون باباشو هم گفت مطمین نیستم. اما دیروز وقتی ازم پرسید چرا تمایلی نسبت به فلان مسئله نداری و گفتم بخاطر کاری که شما انجام دادی و شرایط و شواهد جوری بود که نمیتونست انکار کنه دیگه چیزی نگفت

الان حس جالبی ندارم فکر نکنم بتونم باعث بشم این کارو ترک کنه و بخاطر من این کارو ترک کنه واسه ترس از همین ازش درخواست نکردم پذیرفتنش هم با درد همیشگی همراهه یه روز بی خیالی یه روز دردمند . ولی فک کنم برای اون راحت تر باشه چون دیگه نیاز نیست پنهانش کنه ولی اعتبارش پیش همسرش کمتر شده نمی‌دونم متوجه میشه؟ البته اون درکش بیشتر از اینهاست.

چندین بار گفته بود وقتی تو یکبار به من دروغ بگی دیگه دست خودم نیست نمیتونم به حرفات اعتماد کنم! پریشب می‌گفت بیشتر از چیزی که فکر میکنید دوست دارم ولی وقتی یاد اون موقع میرفتم که گفته بود جان چشمات و حقیقت و نگفته بود باور حرفاش برام راحت نیست گاهی شک میکنم و میگم نکنه چیزای دیگه ای هم هست که ازم پنهان میکنه و اینو بعید نمیدونم


شنبه ۱۴۰۲/۰۲/۳۰ |
 

م تراود مهتاب......
ما را در سایت م تراود مهتاب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emoon14d بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 22:45